پدر بزرگ
پدربزرگ از ده سالگی کشاورز بود و سرِ زمین کار می کرد
تا حدود صد سالگی درگیر کار بود
اگه یک روز کار تعطیل بود، عصبی میشد
فقط کار و کار
- ۰ نظر
- ۰۱ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۸
- ۷۸ نمایش
پدربزرگ از ده سالگی کشاورز بود و سرِ زمین کار می کرد
تا حدود صد سالگی درگیر کار بود
اگه یک روز کار تعطیل بود، عصبی میشد
فقط کار و کار
سال ها ناخدای کشتی بود
پرسیدم خاطره ی خاص چه داری؟
پاسخ داد
هر گاه دریا طوفانی میشد، همه خدا را صدا می زدند
دعا می خواندند
قران می خواندند
اما
حیف
تا به ساحل کشورهای همسایه می رسیدیم
همه چیز فراموش میشد و همان گناهان همیشگی از سر گرفته می شد
همه کسانی که امروز تنها و افسرده در گوشه ای هستند و هیچ یک از ما حالی از ایشان نمی پرسیم
روزگاری سلبریتی هایی بوده اند
روی سخن با بعضی از سوپراستارهای امروزی است که بدجور جو گیر شده اند و خدا را بنده نیستند
از گذشتگان درس بگیرید
روزهای تنهایی نزدیک است
نه من منم که اگر، منم عذابم کن
اگر به من منم ام، خانه خرابم کن
شاعر: هنوز نیافته ام
تو فرهنگی که تمام صحبت های مهمانی ها و جمع فامیل به این می گذره که
چجوری راحت تر پول در بیاریم
و
کدوم صندوق پول مفت بیشتری میده
و
چگونه درس نخونیم نمره بگیریم
و
کی کجا پارتی داره
...
خواهشا حرف از رزق حلال و مقدس بودنِ عرق کارگر نزن که حال آدم به هم می خوره
دریغ از سبک زندگی های امروزی که حتی ورزش را که قرار بود روحیات انسانی را در ما بیدار کند، از خود گذشتگی را احیا کند
تبدیل شده به زیبایی نمایی، خودنمایی و رقابت های سطحی
نگران باید بود در جامعه ای که
درس خوان به درس دل نمیده
کارمند و کارگر به کار دل نمیده
خانه دار به کار در خانه دل نمیده
و
هیچکس به هیچ چیزی اون طور که باید اهمیت نمیده و براش وقت نمی گذاره