از این یکی هم می ترسم هم بیزارم

می ترسم و بیزارم از جامعه ای که

درگیری فکری زنان آن فقط زیبایی ظاهری شان و جلب توجه مردان باشد

و 

دغدغه ذهنی مردان آن حیله و مکر برای تصاحب زنان آن باشد

برد خودت یا باخت دیگران؟

دو مدل میشه زندگی کرد

اولی اینه که تلاش کنی برای برد خودت و موفقیت خودت

دومی اینه که تلاش کنی برای باخت و نابودی دیگران تا ظاهرا موفق به نظر بیای

...

ما برای مدل اول تربیت نشده ایم

اینکه دنبال خوشبختی خودمون باشیم نه اینکه دیگران رو خراب کنیم

...

رفیق با معرفت، کتاب

هزاران نفر میان و میرن

هزاران نفر باهات دوست میشن و قهر می کنن

هزاران نفر پیشت هستن و نیستن

رابطه تو با آدم ها خیلی پیچیده تر از این حرف هاست

اما

کتاب های تو باهات می مونن

کتاب نمی ره

کتاب برات می مونه

کتاب از اون رفیقایی است که تو تنهاش نگذاری، اون اهل تنها گذاشتن نیست

...

سوالاتی که حال هر کسی رو بد می کنه!

سوالاتی که از هر نظر بهشون نگاه کنی

چه اخلاقی، چه ادبی، چه انسانی، چه عرفی

سوالات خوبی نیستن

یعنی جزو سوالات ممنوعه به حساب میان

برعکس

تو فرهنگ ما یکسره می پرسند و باید جواب بدی

...

درآمدت چقدره؟

کجا زندگی می کنی؟

خونت اجاره ای یا ملکی؟

ازدواج کردی؟

فرزند داری؟

به فکر فرزند دوم نیستی؟

...

خلاصه باید برای زمین و زمان این داستان همیشگی رو که آماده کردی تعریف کنی که 

چرا این رشته رو خوندی و فایده داره یا نه

چرا این شغل و انتخاب کردی و درامدش معقوله یا نه

و الی آخر

غلط زیادی، غلط های زیادی

در مسیر موفقیت داری گام بر می داری 

همه چیز خوب پیش می رود

کار خوبی پیدا می کنی

درآمد خوبی داری

به سطح زندگی مناسبی داری می رسی

اما

همه این ها خراب می شود

همه این ها نابود می شود

از کجا و از چه زمانی؟

از اون لحظه ای که خودت تیشه رو بر می داری و با دست خودت ریشه رو خراب می کنی

چجوری؟

ظرفیتش رو نداری

نشون دادی ظرفیت این مقدار پول

ظرفیت این شغل

ظرفیت این جایگاه

ظرفیت این همه محبت

رو نداشتی

...

ما تو مسیر پروازمون

متاسفانه

تو راه گیر می کنیم و به چیزهای کوچک دل خوش می کنیم

...

با رسیدن به آب باریکه ای محدود، همه چیز رو تعطیل کرده و به همون میزان اکتفا می کنیم

دردی بزرگ و جبران ناپذیر، تعطیلی نشریات!

خیلی تحریم ها رو میشه پذیرفت

خیلی مشکلات رو میشه قبول کرد

خیلی دردها رو میشه تحمل کرد

خیلی مسایل رو میشه کنار اومد باهاشون

...

اما

...

تعطیلی نشریات کشور رو بخاطر گرونی کاغذ و عدم استقبال مردم و فروش نمی توان تحمل کرد

نشریه هایی مثل داستان(همشهری)، طنز و کاریکاتور و دانشمند و ... باید ابدی زنده بمونند 

باید نگهشون داریم

همه خریدار و خواننده شون بشیم

...

مادران سرزمین ما

متن زیر صرفا اعتقاد شخصی حقیر است و احتمالا دوستان زیادی مخالف باشند که شنیدن آن موجب فخر من است.

...

هفته گذشته شنیدم که دخترکی خردسال از پدر و مادر خود ناراحت است.

وقتی علت را جویا شدم متوجه شدم که پدر و مادرش بدون اطلاع او به رستوران رفته و تنهایی غذا خورده اند!

راستشو بگم من کاملا حق رو به کودک دادم.

مادران سرزمین ما کجا تاکنون چنین رفتارهایی داشته اند(مثل فیلم های خارجی که بچه بودیم و با تعجب می دیدیم که پدرها و مادرها بچه رو به کارگر می سپارند و به مهمانی و خوش گذرانی می روند!)

...

مادربزرگ های ما سمبل فداکاری و انسانیت هستند

حتی از سواد مکتبی خود گذشتند تا به فرزندان خود برسند

و امروزه پدران و مادرانی را می بینیم که فرزند خود را رها کرده و به تفریح می پردازند!

...

من همان مادربزرگ فداکار و از خود گذشته قصه های مجید را بیشتر می پسندم.

شکستن دل ها

حتما برای شما هم پیش اومده

دل کسی رو شکستی و خیلی هم از این کار پشیمونی

میری ازش عذرخواهی می کنی و از دلش هم در میاری

اما

بازم آروم نمیشی

با خودت می گی کاش اصلا این اتفاق رخ نداده بود

رابطه ها شاید ترمیم بشن

ولی مثل اول نمیشن

این هم از اون ویژگی های بد روزگاره