شبی سخت، خیلی سخت
۰۲
اسفند
شب شده بود و می خواستم بخوابم
فرداش پشت سر هم کلاس داشتم و اتفاقا بحث روان شناسی مثبت گرا رو باید تدریس می کردم
...
اما
...
فرزند کوچکم مریضی سختی گرفته بود و تمامی شب روی دوش من گریه کرد و از درد می نالید
چنین شبی تا به حال تجربه نکرده بودم
بیماری خودم از یک طرف، مریضی کودکی که دلم بهش می سوخت از یک طرف و کلاس های فردا هم داستانی شده بود
از همه بدتر اینکه باید روان شناسی مثبت گرا رو برای بچه ها می گفتم!
خلاصه
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم و بی خوابی شب گذشته
سر صبح راهی دانشگاه شدم
باورم نمیشه
فکرش هم نمیشد کرد
بهترین، زیباترین و عالی ترین کلاس های عمرم رو برای بچه ها برگزار کردم
شاد و مفرح
چقدر به خودم خوش گذشت
چقدر حال خودم خوب شد
چقدر حال بچه ها خوب شد
چقدر روز من روز خوبی شد
...
این است قدرت افکار مثبت ما انسان ها
که به من ثابت شد
- ۰ نظر
- ۰۲ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۱۰
- ۱۵۲ نمایش