سرطان
۲۸
فروردين
دیروز عصر
وسط کلاس بود و هنوز در حال تدریس بودمدانشجویی نزد من اومد
خانمی که خودش مادر فرزندانی بود
اشک می ریخت
اشک
...
گفت: سرطان دارم
باز هم اشک ریخت
...
خیلی جا خوردم
نمی دونستم چی بگم ولی
به عنوان یه استاد، حس همدردی عجیبی دارم
دلم می خواد هر چه در توانم است براش دعای خیر کنم
یا اگه کاری از دستم بربیاد
- ۰ نظر
- ۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۳۷
- ۶۰۲ نمایش